English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6304 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water mill U اسیاب ابی
water mill U اسیاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mill U ماشین
per mill U در هزار
per mill U در هر هزار
ex mill U تحویل در کارخانه
mill U اسیاب
mill U اسیا
mill U نورد کردن فرز کردن اسیاب
to go through the mill U ورزیده شدن
saw mill U کارخانه اره کشی
mill U کارخانه اسیاب کردن
mill U کنگره دار کردن
mill U اسیاب کردن
mill U کارخانه نورد
mill U دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mill U هل دادن
mill U فرز کردن
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
slab mill U فرز کردن غلطکی
cluster mill U فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
run-of-the-mill U برجسته نبودن در جنس متوسط
cogging mill U دستگاه نورد شمشه
unit mill U سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
run of the mill U عادی
mill wheel U چرخ یا پره اسیاب
run of the mill U برجسته نبودن در جنس متوسط
mill wright U اسیاب ساز
plug mill U دستگاه نورد توپی
mortar mill U مخلوط کن ملات یا ماشین ملاتساز
muck mill U دستگاه نورد فولاد
plate mill U دستگاه فرز غلطکی
rolling mill U دستگاه نورد
rolling mill U ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
plate mill U غستگاه نورد صفحه
run-of-the-mill <idiom> U معمولی
rod mill U سنگ شکن میلهای
plunge mill U فرز کردن غوطهای
powder mill U کارخانه باروت سازی
pug mill U اسیای گل مخلوط کن
pepper mill U فلفل سا
ball mill U سنگ شکن گلولهای
paper mill U ماشین کاغذسازی
pepper mill U فلفل ساب
becking mill U غلطک برای افزایش طول
beater mill U تغارچهای که در داخل ان استوانه نیز قرار دارد
post mill U آسیابنصبشده
bar mill U دستگاه نورد میله گرد
band saw mill U اره نواری ماشین فرز
ball mill U اسیاب ساچمهای
pulverizing mill U اسیای گردساز
hammer mill U اسیا چکشی
stamping mill U ماشین پرس یامنگنه
hand mill U اسیاب دستی
steel mill U ذوب اهن
crazing mill U اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
drawing mill U دستگاه نورد کششی
edge mill U اسیاب غلطکی
end mill U فرز انگشتی
slabbing mill U دستگاه نورد لوحه
incorporating mill U کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
form mill U فرز کردن پروفیل
fulling mill U کارخانه قصاری
gig mill U ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
glacier mill U تنوره یخچالی
tire mill U دستگاه نورد لاستیک
hammer mill U سنگ شکن چکشی
cotton mill U کارخانه نخ ریسی
stamp mill U ماشین پرس یا منگنه
mill circle U چرخ اسیاب ژیمناستیک
mill dam U بند اسیاب
run-of-the-mill U عادی
mill file U سوهان دستی
to mill flour U ارد درست کردن
rolling mill U کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
mill race U اب اسیاب
mill race U جوی اسیاب
stamping mill U اسیاب سنگ کوبی
stamp mill U اسیاب سنگ کوبی
wide strip mill U دستگاه نورد نوار پهن
hot strip mill U مسیر نورد گرم
plate rolling mill U نوردکاری صفحه
paint roller mill U غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
wire rolling mill U دستگاه نورد سیم
wire rod mill U کالیبر نورد سیم
corrugated rolling mill U دستگاه نورد ورق موجدار
cogging mill train U مسیر دستگاه نورد شمش
paint roller mill U دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
narrow strip mill U نورد نوار باریک
beam rolling mill U نورد کاری تیر
continous rod mill U دستگاه نورد سیم دائمی
cross country mill U نورد چلیپایی
loop mill rolling U نوردکاری حلقوی
cold rolling mill U دستگاه نورد سرد
ingots slab mill U دستگاه نورد لوحه
hot rolling mill U نوردکاری داغ
color grinding mill U دستگاه رنگ سای
rolling mill engineer U مهندس نوردکاری
single stand mill U دستگاه نورد یک مقامه
rolling mill engineer U نوردکار
sheet mill stand U مقام نورد ورق
tire rolling mill U دستگاه نورد لاستیک
to bring grist to the mill U نان دراب دارد
armor plate rolling mill U دستگاه نورد ورق زرهی
The waters run clear of the mill . <proverb> U آبها از آسیاب افتاد .
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
double two high rolling mill U دستگاه نورد مضاعف دوبل
double column vertical boring mill U ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
to water something U آب دادن [گیاه]
f.water U عرق رازیانه
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water U پیشاب
by water U از راه رودخانه
by water U با کشتی
first water U درجه اول
first water U بالاترین مقام
by water U از راه دریا
water way U راه ابی
to water U آب ریختن
water U اب
water U ابگونه
water still U دستگاه تقطیر اب
water course U حق المجری
water course U حق الشرب
water U مایع
water way U مسیل
water way U ابراهه
mean water U میان اب
water U اب دادن
water course U مجرای اب
She let the water out . U آب را ول کرد
water آب
above water <adj.> U شناور
above water <adj.> U روی آب
to water U آب دادن
on the water U در کشتی
of the first water U بهترین
water down <idiom> U ضعیف شدن
water front U جبهه رطوبتی
water paint U رنگ لعابی
the water was overknee U اب از زانو میگذشت
water logging U ابسیری
water lily U نیلوفر ابی
water gauge U اب پیم
water gas U گاز اب
water gauge U اندازه اب نما
water line U خط ابخور ناو
water lowering U زهکشی
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U پارچه شورنرو
water filter U صافی اب
water loss U ابکاهی
water fowl U مرغ ابی
water fowl U پرنده ابی
swimming with water U غرق اب
table water U سفره اب زیر زمینی
tap water U اب شیر
water level U سطح اب
water glass U شیشه محلول
water guage U فشار سنج اب
water hammer U ضربت قوج
water hammer U ضربت قوچ
water heater U ابگرم کن
water hyacinth U سنبل ابی
water hole U چاله اب
to drink water U اب خوردن
water heater U فرف ابگرم کن
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water glass U شیشه مایع
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water glass U لیوان اب
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water glass U اب شیشه
water level U تراز اب
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water jump U مانع ابی
water jacket U صندوق اب
water jacket U ابدان
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water hyacinth U وردالنیل
water hardening U سختگردانی با اب
water bonded U اب بند شده
water balance U بیلان اب
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiff U میراب
water bag U کیسه اب
water aspirator U خرطوم ابی
waste water U فاضلاب
wade into the water U راه رفتن در اب
voidance water U زیر اب
water coiour U ابرنگ
water colour U ابرنگ
water colour U رنگاب
water circulation U گردش اب
water boy U بچه سقا
water boy U سقا
water buffalo U گاو میش اهلی شده اسیایی
water bed U تشک ابی
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water canteen U قمقمه
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
1sediment-water interface
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com